loading...

پایگاه علمی و فرهنگی وآموزشی بیداری اندیشه

دل نوشته ها

آخرین ارسال های انجمن
بیداری اندیشه بازدید : 1039 1395/04/19 نظرات (0)

مردي صبح زود از خواب بيدار شد تا نمازش را در مسجید بخواند. لباس پوشيد و راهي مسجید شد.

در راه مسجد، مرد به زمين خورد و لباسهايش کثيف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.

مرد لباسهايش را عوض کرد و دوباره راهي خانه خدا شد. در راه مسجد و در همان نقطه مجدداً به زمين خورد!

او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. يک بار ديگر لباسهايش را تبدیل کرد و راهي مسجید شد.

در راه مسجید، با مردي که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسيد. مرد پاسخ داد: (( من ديدم شما در راه مسجید دو بار به زمين افتاديد.))، به خواطر همین چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر مي کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه مي دهند. همين که به مسجد رسيدند، مرد اول از مرد چراغ

بدست در خواست مي کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداري مي کند.

مرد اول درخواستش را دوبار ديگر تکرار مي کند و مجدداً همان جواب را مي شنود. مرد اول سوال مي کند که چرا او

نمي خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.

مرد دوم پاسخ داد: ((من شيطان هستم.)) مرد اول با شنيدن اين جواب تکان خورد. شيطان در ادامه توضيح مي دهد:

((من شما را در راه مسجید ديدم و اين من بودم که باعث زمين خوردن شما شدم.)) وقتي شما به خانه رفتيد، خودتان را تميز کرديد و به راهمان به مسجد برگشتيد، خدا همه گناهان شما را بخشيد. من براي بار دوم باعث زمين خوردن شما شدم و حتي آن هم شما را تشويق به ماندن در خانه نکرد، بلکه دوباره به راه مسجد برگشتيد. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشيد. من ترسيدم که اگر يک بار ديگر باعث زمين خوردن شما بشوم، آنوقت خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشيد. بنا براين، من سالم رسيدن شما را به مسجید مطمئن ساختم.

نتيجه داستان:
کار خيري را که قصد داريد انجام دهيد به تعويق نياندازيد. زيرا هرگز نمي دانيد چقدر اجر و پاداش ممکن است داشته باشد.

بیداری اندیشه بازدید : 787 1394/04/21 نظرات (0)

میان سالی

زنده باد ميان سالي؛ که آدمي در آن نه هول و ولا و شتاب جواني را دارد، و نه ديگر فکر مي کند که همه کاره ي عالم است و اختيارش نامحدود؛
نه در حسرت نداشته ها غرق است و نه داشته هاي خيالي را در سر مي پروراند.
ميان سالي يعني قدرداني از آنچه داري.
ميان سالي يعني بهترين دوران زندگي.
ميان سالي، يعني ديدن يکي دو تار موي سفيد در هر ماه؛ يعني آگاهي تدريجي از اينکه تو جاودانه نيستي؛ رو به پاياني، و فرصت زيستن چقدر اندک است.
ميان سالي يعني اينکه وقت نداري حسرت گذشته و آينده را بخوري.
ميان سالي، يعني اينکه زندگي را همين لحظاتي که در آنها هستي بداني و نه چيزي که در گذشته بوده و يا چيزي که خواهد آمد.
ميان سالي يعني اينکه مي فهمي آدم ها همينند که هستند، و آنها را همانطور که هستند دوست بداري.
ميان سالي يعني شروع پختگي؛ آرامش، زود از کوره درنرفتن، هيجاني (منفي) نشدن، استقامت ورزيدن، و ...
ميان سالي يعني ميان- سالي.

, میانسالی چه سنی است , میانسالی , کوه در میان سالی , جوش در میان سالی , زندگی میان سالی , تغذیه در میان سالی , افسردگی میانسالی , سن میانسالی , دوران میان سالی , بهران میان سالی ,

 

بیداری اندیشه بازدید : 655 1394/02/09 نظرات (0)

روزى شيخى نزد عارف اعظم آمد و گفت:
من چند ماهى است در محله اى خانه گرفته ام
روبروى خانه ى من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند
هرروز و گاه نيز شب،مردان متفاوتى آنجا رفت و آمد دارند
مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست
عارف گفت:شايد اقوام باشند
گفت:نه من هرروز از پنجره نگاه ميکنم
گاه بيش از ده نفر متفاوت ميايند بعدازساعتى ميروند
عارف گفت:کيسه اى بردار براى هرنفريک سنگ درکيسه انداز
چند ماه ديگر با کيسه نزد من آيى تا ميزان گناه ايشان بسنجم
شيخ با خوشحالى رفت و چنين کرد
بعد از چندماه نزد عارف آمد وگفت:
من نمى توانم کيسه را حمل کنم از بس سنگين است شما براى شمارش بيايىد
عارف گفت:يک کيسه سنگ را تا کوچه ى من نتوانى!چگونه ميخواهى با بار سنگين گناه نزد خداوند بروى؟
حال برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفارکن
چون آن دو زن،همسر و دختر عارفى بزرگ هستند
که بعدازمرگ وصيت کرد شاگردان و دوستارانش در کتابخانه ى او به مطالعه بپردازند
اى شيخ آنچه ديدى "واقعيت" داشت اما "حقيقت" نداشت
بیایید ديگران را "قضاوت" نكنيم

تعداد صفحات : 9

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    بیشتر به دنبال کدام مطالب هستید?